داستان بارانا و گربه بازیگوش

ساخت وبلاگ
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود‌. روزی دختری بود به نام بارانا بارانا یک گربه ی بازی گوش داشت. روزی بارانا به همراه گربه اش رفته بودند نوشت افزاری بارانا یک خودکار اکلینی خرید و به خانه برگشت.روی خودکار اکلینی های بارانا عکس یک موش بود. بارانا خودکارهاش رو روی میز گذاشت، وقتی بارانا از اتاق بیرون رفت گربه بازیگوش رفت و تمام خودکارها رو خراب کرد. بعد از چند ساعت بارانا رفت که با خودکارهاش نقاشی بکشه دید که تمام خودکارها پخش شده و با خودش فکر کرد که کار کی کیتونه باشه‌؟ بعد از چند دقیقه فهمید که کار گربه بازیگوش هست. بارانا طی و دستمال به گربه داد تا بره اتاق رو تمیز کنه و پول داد که بره و خودکار اکلینی بخره. 

شعر باران...
ما را در سایت شعر باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aysanhamidi بازدید : 107 تاريخ : شنبه 17 شهريور 1397 ساعت: 2:33